اوایل دهه شصت ، گروههای مسلح مخالف نظام – عمدتا وابسته به سازمان مجاهدین خلق- عملیات تروریستی انجاممی دادند و احتمال ترور یا انفجار، از نگرانی های دائمی دستکاههای امنیتی و انتظامی بود. اتاق بیسیم مرکزی کمیته انقلاب اسلامی در آن زمان ، دستورات احتیاطی یا عملیاتی برای واحدهای گشت صادر و متقابلا گزارش واحدهای عملیاتی را دریافت وبه اطلاع مقامات مسئول می رساند. بر اساس داستانی که از چند منبع شنیده ام سحرگاهان یک روز، اتاق بی سیم، به واحدهای عملیاتی حوالی میدان خراسان و جاده قدیم خراسان اعلام می کند که فردی مشکوک در حال حرکت به سمت پارچیناست و احتمالا یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق می باشد که تحت تعقیب قرار دارد. دستور به واحدهای عملیاتی این بوده که با احتیاط به مظنون نزدیک شوند و او را دستگیر نمایند. هنوز دقایقی از دستور بیسیمی نگذشته ، صدای عضو یکی از واحد گشت کمیته به نام کولیوند از پشت بیسیم شنیده می شود که ” توجه ، توجه ! من آن منافق از خدا بیخبر را کُشتم “. او طی چند دقیقه ، بارها از پشت بی سیم فریاد می زند و همان جمله را تکرار می کند. هوا کمی روشنتر که می شود ، کولیوند مجددا از پشت بیسیم پیغاممی دهد اما این بار ، دوستان خود را نیز در ماجرا شریکمی کند :” توجه ، توجه ! ما آنمنافق فراری را کشتیم “. و اینجمله نیز چند بار تکرار می شود. مدتی دیگر می گذرد و هوا روشنتر می شود و صدای کولیوند که ” فرد مظنون ، کُشته شد” و نهایتا این پیغام غم انگیزِ بی سیمی که ” متاسفانه یک عابر پیاده اشتباها کُشته شد”.
اظهارات دو روز قبل سید علی خامنه ای در مورد مذاکره با امریکا و “تلاشِ مسئولیتگریزانه او” برای مبرا نشان دادن خود از همه اشتباهات در جریانمذاکرات هسته ای، مرا به یاد داستان کولیوند انداخت. چندی قبل در مقاله ” فریبی به نام ظریف دروغی به نام جنگ” به رقابتی اشاره کردم که میان خامنه ای و حسن روحانی برای مصادره نتایجمذاکره با امریکا برقرار بود . تا حدود دو سال بعد از اتتخاب روحانی به ریاست جمهوری ، او و طرفدارانش در بالاترین حد ممکن، از مذاکره با امریکا ، بهره برداری تبلیغاتی کردند. سخن ناگفته اما واضح روحانی و طرفدارانش این بود که ” مذاکره با امریکا ، شاه کلید حل مسئله هسته ای است ” . این تلقی از نقش کدخدایی امریکا ، سابقه ای ده ساله داشت.روحانی که از آغاز ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی تا پایانریاست جمهوری خاتمی ، به عنوان دبیر شورایعالی امنیت ملی فعالیت می کرد در دومیندوره ریاست جمهوری خاتمی، هدایت مذاکرات هسته ای با گروه موسومبه ” تروئیکای اروپایی” متشکل از آلمان ، فرانسه و انگلیس را به عهده داشت. او در آخرین گزارش تنظیمی برای خاتمی، با صراحت از نقش انحصاری امریکا در موضوع هسته ای ایران سخن گفت . این دیدگاه ، ظاهرا در دوره اول ریاست جمهوری روحانی، امکان عملی شدن یافت.
خوشحالی تزریق شده به جامعه – به خاطر مذاکره با امریکا و حل وفصل ظاهری بحران هسته ای- امتیاز زیادی در سبد روحانی قرار داد و اینامر ، برای رهبر جمهوری اسلامی، قابل تحمل نبود. لذا ، علی اکبر صالحی ماموریت یافت ” راز مگوی مذاکراتپشتپرده با امریکا” را افشا کند. او نخستینبار در اردیبهشت ماه سال نود و چهار و بار دیگر در پاییز همان سال ، خبر مذاکره با امریکا در سال پایانی ریاست جمهوری احمدی نژاد با دلالی عمان و البته با اجازه رهبر را افشا کرد. صالحی در دو سال پایانی ریاست جمهودی احمدی نژاد ، تصدی وزارت امور خارجه را به عهده داشت .او برای قطعی نشان دادننقش رهبر ، کنار گذاشته شدن احمدی نژاد از اینمذاکرات را نیز افشا کرد.در آنروزها ، اوباما بر سر کار بود و هنوز نشانه ای از احتمال بر هم خوردن بازی با امریکا به چشم نمی خورد.پس از افشای نقش رهبر در ساماندهی مذاکره با امریکا ، دیدارهای دوره ای محمد جواد ظریف با جانکری وزیر خارجه امریکا به امری عادی تبدیل شد ورهبر نیز هیچگاه با تغییر شیوه تعامل با امریکا مخالفت نکرد. خامنه ای که علی اکبر صالحی را مامور افشای نقش خود در هدایت مذاکره با امریکا کرد همان خامنه ای بود که در دوره ریاست جمهوری خاتمی ، می گفت :”کسانی که دم از مذاکره با امریکا می زنند یا از الفبای سیاست چیزی نمی دانند یا الفبای غیرت را بلد نیستند، یکی از دوتاست”.
نهایتا مذاکرات مستقیم با امریکا ، موجب تحقق خواسته رهبر شد و نظام حکومتی او به دهها میلیارد دلار وجوه بلوکه شده در امریکا دسترسی پیدا کرد بدون آنکه کسی از نحوه هزینه شدناین وجوه اطلاع داشته باشد یا تغییری در زندگی ایرانیان را موجب شود. تلاش روحانی برای مصادره کامل این دستاورد نیز با افشای نقش رهبر در مذاکرات محرمانه با امریکا ، خنثی شد. با گذشت چند سال از آنماجرا، در امریکا ترامپ روی کار آمد و شرایط برای رهبر، مانند روزی شد که کولیوندِ داستان ما ، با روشن شدن هوا، متوجه شد تیری که شلیک کرده، چیزی نیست که بخواهد افتخار انحصاری آن را مصادره کند. اظهارات اخیر علی خامنه ای و آنچه او درباب مذاکره با امریکا بیان کرد از یکسو روحیه طلبکاری و عدممسئولیت پذیری او را آشکار ساخت و از سوی دیگر نگرانی عمیق او نسبت به آینده را نشان می دهد. البته این نگرانی ، به خاطر شرمندگی در برابر عامه مردمنیست .علی خامنه ای فعلا نگران پرسشگری مردم یا استیضاح قانونی نیز نمی باشد. تنها نگرانی او زیر سوال رفتن ابهت دروغین در میان طرفدارانی است که هر روز از تعداد آنها کاسته میشود.
علی خامنه ای ، شباهت بسیاری به کولیوند داستان ما دارد. او به خاطر اقدامات خود ، احساس عذاب وجدان ندارد . قربانیان تصمیمات خود را نیر مانند همان عابر پیاده ای می داند که در دهه شصت در اطراف پارچین به تیر اشتباه گرفتار شد و به قتل رسید بدون آنکه کسی ، قاتل را مورد پرسش قرار دهد. سخنان اخیر خامنه ای و شانه خالی کردن از مسئولیت مذاکرات علنی و محرمانه با امریکا تنها با یکهدف بیان شده است: حفظ ابهت پوشالی در میان اقلیتی معتقد و انقلابی و تعداد بیشتری از ماجراجویان. اما خامنه ای به اندازه کولیوند ، خوش شانس نیست که داستان شلیکهای او، در اتاق بیسیم کمیته ، مدفونشود و داستان آن از یادها برود.