علیرضا کیانی
تحلیلگر سیاسی
«کانفورمیست کسی است که معمولا در جناح صحیح قرار گرفته! او پاسخهای روشن و خوبی در سرش دارد او بر عقاید متمرکز است و زیر بغلش همیشه، دو یا سه روزنامه دارد وقتی به اندیشیدن نیاز دارد اگر روشنتر بخواهم برایتان بگویم درست مثل یک فرصت طلب فکر میکند. او خود را بیهیچ ضرورتی وفق میدهد، و در بهشت خودش زندگی میکند » – جورجو گابر، خواننده مشهور ایتالیایی
تجربه انتصخابات اخیر مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان، راوی یک واقعیت تلخ درباره موقعیت امروزی «اصلاح طلبان» ایرانی بود، و آن اینکه به سخن سرراست، آنها دیگر حتی در تعاریف خودشان هم اصلاح طلب محسوب نمیشوند. حضور چهرههای ضداصلاح طلبی مانند علی لاریجانی، کاظم جلالی، موحدی کرمانی و یا درّی نجف آبادی در لیست امید «اصلاح طلبان» برای مجلس شورا و خبرگان، حداقل به صورت نمادین نشانگر این نکته بود. این تحول قابل توجه، قطعا برهم زننده تعاریف و معیارهایی خواهد بود که تاکنون شناساننده «اصلاح طلبان» بودند.
«اصلاح طلبان» چنان رفتاری از خود در انتصخابات اخیر نشان دادند که هیچ بعید نیست که در یک موقعیت فرضی – که «اصلاح طلبان» «هیچ» کاندیدایی هم برای عرضه به بازار رقابت نداشته باشند – باز تلاش کنند از بین گزینههای موجود نزدیکترین گزینه به خود انتخاب کرده و به او رأی دهند، حتی اگر این نزدیکترین گزینه، دورترین گزینه به آرمانهایی باشد که اصلاح طلبان در دهه هشتاد سعی بر پایبندی به آن داشتند. بعید به نظر میرسد حتی دمی به این اندیشیده باشند که آیا اساسا راه دیگری برای برون رفت از این وضعیت رقّت انگیز وجود ندارد؟
درواقع «اصلاح طلبان» ایرانی برای باقی ماندن در میدان سیاست ورزی در ایران، ماندگاری به هر قیمتی را برگزیدهاند و در این راه خطوط قرمز خامنهای را تبدیل به خطوط قرمز خود کردهاند. با این وضعیت آنها با نادیده گرفتن شکافهای سیاسی و حتی با نفی گذشته و سابقه خود، حاضرند با بهره بردن از اختلافات بین اصولگرایان تندرو و اصولگرایان میانه رو، اصولگرایان میانه رو را در لیست اصلاح طلبان بگنجانند، و تحقیر و کنایه اصولگرایان را نیز به جان میخرند. آنها به تعبیر آن هنرمند ایتالیایی، شبیه کانفورمیستهایی شدهاند که بدون هیچ پیش شرطی، خود را با هر شرایطی وفق میدهند و «درست مثل یک فرصت طلب فکر میکنند.»
یک تجربه شخصی
اگرچه برجستگی رقابت سیاسی در تهران و شهرهای بزرگ، تناقض رفتاری «اصلاح طلبان» را در این شهرها بیشتر نمایان کرد، اما در شهرهای کوچکتر نیز وضعیت به همین ترتیب بود. در اینجا میتوانم به یک تجربه شخصی خود استناد کنم تا نشان دهم چگونه «اصلاح طلبان» حاضر شدند بیآنکه تغییر معناداری در جبهه مقابل خود دیده باشند، دشمنان دیروز خود را در لیست انتخاباتی خود بگنجانند و بدتر آنکه، آنها را با عنوان «اصلاح طلب» در بازار سیاست ایران به فروش برسانند.
پس از برگزاری انتصخابات هفت اسفند و ضمن جستجو در اینترنت، به این خبر برخوردم که نماینده اول حوزه سوادکوه و قائمشهر برای مجلس شورای اسلامی، آقای «عبدالله رضیان» از لیست امید «اصلاح طلبان» است. نامش برایم آشنا میزد. بیشتر جستجو کردم. تا تصویرش را دیدم، یادم آمد او رییس دادگستری بابل در همین سالهای قبل بود. من از بازداشت شدگان خرداد ۸۸ بودم و آقای رضیان نیز قاضی پرونده من در دادگاه انقلاب بابل.
پرونده من، پرونده مهملی بود با ۱۶ اتهام خنده دار ذیل اتهام کلی «اقدام علیه نظام». از مضحک بودن آن اتهامات همین بس که یکی از آنها ارتباط با مراکز امنیتی چون سیا بود که احتمالا به علت یک مصاحبه پنج دقیقهای با صدای آمریکا بود، وگرنه هیچ دلیل دیگری برای فرض ارتباط من با آمریکا اصولا وجود نداشت! یکی دیگر از آن ۱۶ اتهام، «قلمفرسایی» (دقیقا یادم است از همین تعبیر استفاده شده بود) علیه آقای خامنهای بود که اشاره به یکی از یادداشتهای دانشجویی من در سال ۸۷ داشت. یادداشتی که در نشریه اینترنتی «خبرنامه امیرکبیر» منتشر شده بود که آن سالها اخبار و یادداشتهای دانشجویی را بازتاب میداد. دقیق یادم نیست چه نوشته بودم اما تلویحا آقای خامنهای را مستبدی خطاب کرده بودم که فاقد وجاهت برای انتقاد از دیکتاتوری شاه است.
آن روز را خوب یادم هست. منشی و دادستان و قاضی بودند با یکی دیگر که نمیدانم چه کاره بود. همان ابتدا که وارد شدم، همین آقای رضیان که خودش اهل منطقه «ارطه» در همان حوالی قائمشهر و سوادکوه است، تبار سوادکوهی مرا یادآور شد و با طنین تحقیرآمیزی اشاره کرد که از یک سوادکوهی بعید است به این جنس کارها دست بزند! نگاه از بالای تفرعن آمیزی داشت که شاید سن و سال جوان و دانشجو بودنم، در این رفتار جسورش کرده بود. من هم در کف شیر نر خونخوارهای بودم که غیر تسلیم و رضا چارهای نداشتم.
وکیلی هم نداشتم. یعنی در شهرستان کسی وکیل پرونده سیاسی من و رفقایی مثل من نمیشد و وقت و حوصله تهران و به سراغ و جستجوی وکلای سیاسی رفتن هم نداشتم. پس از نطق دادستان، خودم دربرابر آن ۱۶ اتهام از خودم دفاع کردم و باز هم خوب یادم هست آقای رضیان در طول جلسه دادگاه، جدای از تحقیر جنبش سبز و حرکتهای خیابانی مردم، خود اصلا طرف دعوای متهم شده بود و عین یک بازجو روی «مقام معظم رهبری» و آن یادداشت مذکور هم مدام تاکید میکرد و از اینکه من چگونه جرات کردم به «آقا» توهین کنم؟! پس از این دادگاه فرمایشی، قاضی رضیان، مرا به ۸ ماه حبس تعزیری محکوم که در دادگاه تجدیدنظر عینا تایید شد!
حال با این وصف این چنین شخصیتی کاندیدای لیست «امید» شده بود و «اصلاح طلبان» مازندران او را در لیست انتخاباتی خود قرار داده بودند و او هم حتما با عنایت به این حمایت توانست به عنوان نماینده اول حوزه انتخاباتی و با رای قابل توجه و بیست هزار اختلاف رای با نفر دوم، وارد مجلس شود.
تناقض سیاسی، اغتشاش مفهومی
پیدا نیست در ذهن «اصلاح طلبان» چه میگذشت که پذیرفتهاند کسی که همین چندسال پیش و به جرم یک اعتراض مدنی و کاملا مسالمت آمیز، احکام حبس و زندان و شلاق برای آنان صادر میکرد، «امید» بخش آنان برای سالهای آتی باشد. جالب آنکه اگر به وبسایت خود آقای رضیان سر بزنید، بر عدم وابستگی ش به احزاب و جریانات سیاسی تاکید دارد، اما «اصلاح طلبان» در انتصخابات اسفند، انگار به چیزی که توجه نمیکردند، وابستگی سیاسی افراد یا سابقه آنها بوده است و صرف عدم مخالفت با دولت روحانی، کفایت کاندیدا را برای آنان تامین میکرد.
اما این رفتار سیاسی، جدای از اغتشاش مفهومی، از لحاظ سیاسی نیز تاکنون رفتاری موفق نبوده است. چنانکه ریاست علی لاریجانی بر مجلس دهم شورای اسلامی اسلامی و احمد جنتی بر مجلس خبرگان، نشانگر این امر است. مگر اینکه – همانطور که آمد – قائل باشیم که اصلاح طلبان حتی در تعریفی که خود از خود داشتهاند هم دیگر نمیگنجند. مجید محمدی در مقالهای که اخیرا نوشت، بر آن است که پس از انتصخابات ریاست جمهوری خرداد ۹۲ و نیز انتصخابات هفت اسفند اخیر، اصلاح طلبی به آن معنا که از ۷۶ تا ۹۲ از آن مراد میکردیم، مرده است.
او در این باره میگوید: «حسن روحانی که اصلاحطلبان (دههٔ هفتادی) وی را از عوامل رفسنجانی میپنداشتند به نامزد ریاست جمهوری اصلاحطلبان (دههٔ نودی) در سال ۱۳۹۲ تبدیل شد. علی لاریجانیِ برنامههای هویت و چراغ به نامزد اصلاحطلبان برای ریاست مجلس دهم تبدیل شده است. اصلاحطلبان بیشتر تغییر کردهاند یا مواضع روحانی و لاریجانی؟ در این حال، فروش انتخابات ۹۴ با اعلام حضور اصلاحطلبان و پیروزی فهرست آنها در تهران و برخی شهرها وارونه کردن حقیقت است.»
به دیگر سخن، «اصلاح طلبان» از تعریف کسانی که در چارچوب نظام به دنبال تغییر رفتار جناح مسلط قدرت بودند، به کانفورمیستهایی تبدیل شدند که صرفا به حضور در صندلیهای قدرت فکر میکنند و در این راه دیگر اعتراضی به حذفهای سلیقهای و نظارتهای تنگ نظرانه هم ندارند. صرف حضور – حتی محدود، حتی معدود – کفایت می کند. اما مساله این است که این مسیر کانفورمیستی انتها ندارد. اگر خط قرمزهایی در سیاست ورزی وجود نداشته باشد، آدمی میتواند از نقاطی سر بر بیاورد که هیچگاه انتظارش را نداشته است.
چنان که «مرتضی روحانی» که یکی از چهرههای فکری اصولگرایان و مدیرمسئول سایت «ترجمان» است در یادداشت پرسروصدایی که پس از اسفند ۹۴ نوشت از «اصلاح طلبان» خواست متواضع باشند و مانند مجلس ششم، «خط قرمزها» را رد نکنند. او هشدار داد که در صورت «تندروی» «اصلاح طلبان»، ممکن است بنیادگرایانی ظهور کنند که اصلاح طلبان از شرّ آنان با امثال کوچکزاده و نبویان و… ائتلاف کنند.
روحانی در توضیح این پیش بینیاش میگوید: «ممکن است برخی بگویند محال است! خب من هم لبخندی میزنم و میگویم نگاهی به لیست ائتلاف اصلاح طلبان بیاندازید و ببینید چه کسانی در آنها هستند! ۱. ری شهری: مسئول حصر و برخورد با آیت الله منتظری ۲. دری نجف آبادی: وزیر اطلاعات آقای خاتمی در دوران قتلهای زنجیرهای ۳. کاظم جلالی: کسی که خواهان اعدام میرحسین و کروبی بود ۴. علی مطهری: کسی که بسیاری از فعالین زنان به خاطر دیدگاههای خاصش در عرصه زنان حاضر نیستند اسم او را بیاورند. پس میبینید که به گواه تاریخ، چنین پیش بینیای نه تنها بعید و ناممکن نیست بلکه اتفاق هم افتاده است.»
علیرضا کیانیعلیرضا کیانی فعال سابق دانشجویی است که به دلایل سیاسی در ایران از ادامه تحصیل بازماند و در تیرماه ۱۳۹۰ ایران را ترک کرد. در سال ۱۳۹۱ به «دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران» پیوست.