حسنعلی منصور نخست وزیر ایران در ابتدای سال ۱۳۴۳ شمسی و از معدود سیاستمداران ایرانی در زمان شاه بود که با قدرت گرفتن سیاسی روحانیون مقابله میکرد. منصور هر چند تلاش میکرد رابطه خود با روحانیت غیر سیاسی را مستحکم کند اما فشارهای او بر روح الله خمینی در نهایت منجر به ترور او شد. منصور در ابتدای سال ۴۳ ، خمینی را از تهران به خانه اش در قم فرستاد تا مراجع قم فعالیت های مخرب و ضد اجتماعی خمینی را کنترل کنند اما چندی نگذشت که خمینی در اعتراض به کنوانسیون وین که حق مصونیت دیپلماتیک کشورها را به رسمیت میشناخت، مردم را مجددا دعوت به قیام کرد. پس از این اتفاق با موافقت محمدرضا پهلوی، خمینی به ترکیه تبعید شد اما در کمتر از دو ماه حسنعلی منصور نخست وزیر وقت به دستور خمینی و توسط محمد بخارایی در مقابل مجلس شورای ملی ترور شد.
پس از مرگ هاشمی رفسنجانی، اسدالله بادامچیان پرده از نقش مستقیم رفسنجانی در این ترور برداشت و اعلام کرد که هاشمی وظیفه تامین سلاح برای کشتن منصور را و با دستور مستقیم خمینی بر عهده داشته است. این مطلب در ابتدا با تکذیب دفتر هاشمی روبرو شد اما بادامچیان پس از آن در مطلبی مفصلا توضیح داد که این راز قرار بوده تا زمان زنده بودن رفسنجانی فاش نشود. ترور و کشتن مسئولان نظام شاهنشاهی از سیاست های رسمی خمینی و نزدیکان او بوده است و این در حالی است که نظام جمهوری اسلامی مخالفان را به بهانه آتش زدن سطل زباله به زندان می اندازد و در زندان آنها را میکشد.
بادامچیان چندی پیش مجددا در گفتگو با ایلنا جزئیات بیشتری از پیشینه فعالیت های تروریستی روح الله خمینی، هاشمی رفسنجانی و دیگر مسئولان جمهوری اسلامی برای سرنگونی نظام شاهنشاهی میگوید:
* اولین آشنایی من با آقای هاشمی مربوط به سال ۴۰ و ۴۱ است که کاری تحقیقاتی با مرحوم آیتالله بهشتی در مورد حکومت و معارف اسلامی انجام میدادیم. با ایشان که آشنا شدم یکی از کسانی که با وی کار میکردند مرحوم آیتالله هاشمی بود. با اینکه در آن زمان طلبه بودند اما طلبهای فاضل، فعال و پرکار بود. ایشان عضو روحانیت موتلفه اسلامی بود و سپس در نهضت امام از سال ۴۱ با آقای هاشمی آشنایی بیشتر یافته و همکاری کردم. در سال ۱۳۴۲ همراهی و همکاری جدی در حزب موتلفه اسلامی با یکدیگر داشتیم و در سال ۴۳ دستگیر شدیم. در زندان قزلقلعه با هم بودیم. ایشان در بال راست قلعه بودند و ما در بال چپ قلعه قرار داشتیم. بعد از مدتی ایشان را به بند عمومی آوردند و این آشنایی تا پایان عمرشان ادامه داشت.
* در زندان همبند نبودیم، اما به دلیل اینکه پروندهمان مربوط به مبارزات موتلفه و جریان حسنعلی منصور میشد در یک زندان قرار داشتیم. به خاطر دارم وقتی ایشان را برای هواخوری به محوطه آورده بودند، سمت دیگر حیاط زندان بودم و مشاهده کردم با توجه به شکنجههای سنگینی که به او داده بودند، حتی استخوان پایش پیدا شده و در هنگام راه رفتن با مشکل مواجه بود. از همان فاصلهای که داشتیم – با توجه به کتابی که درباره فلسطین نوشته بودند - گفتم از این به بعد بهتر مینویسید، چون نوع شکنجههای صهیونیستی و ساواک را بهتر لمس کردید. ایشان خندید و بعد از آزادی از زندان نسبت به این نوع از رفتار با هم صحبت کردیم و در مبارزه با طاغوت همراهی جدی داشتیم.
* اسلحهای که منصور با آن به وسیله بخارایی ترور شد را آقای هاشمی از مرحوم تولیت قم گرفته بود و توسط آقای حاج توکلی بینا که در قید حیات هستند به آقای امانی داده شد. آقای هاشمی این دو اسلحه را توسط حاج ابوالفضل توکلی بینا به شهید امانی داد و گفت رعایت نظر امام شد و آنها را من خریدهام و دارم به شما میدهم. توکلی بینا بعد از فوت آقای هاشمی همین موضوع را تاکید کردند و علت اینکه او قبل از فوت نگفت برای این است که آقای هاشمی نمیخواست در این مورد حرفی بزند و ما را منع کرده بودند و حتی طی دیداری که جمعی از موتلفه با آیتالله هاشمی داشتیم، مرحوم حاج حیدری به او گفت اسلحه جریان منصور را شما دادید که ایشان خندید گفت بله اما شما حق ندارید تا من زندهام بگویید. آقای هاشمی به خاطر موقعیت جهانی که داشت، مایل نبود قبل از فوتشان این مسئله بیان شود و ما تا زمان حیاتشان نگفتیم… آقای محمد هاشمی این موضوع را رد کردند، چون آن زمان در این موقعیت نبودند که اطلاع لازم را از ماجرا داشته باشند. نظرشان را مطرح کردند و من با اظهار نظر هیچ کس مخالف نیستم و آنچه واقعیت دارد را بیان کردم.
#خمینی #رفسنجانی #منصور #دیدگاهنو #ترورحسنعلیمنصور #بادامچیان