۴۴سال پیش در تاریخ ۱۷ آوریل ۱۹۷۵، خِمِرهای سرخ حکومت را در کامبوج به دست گرفتند و تا ۱۹۷۹ که با حمله ارتش ویتنام مجبور به فرار شدند، نزدیک به ۲ میلیون نفر از جمعیت ۸ میلیون نفری کامبوج را کشتند. اگر به عناصری از جهانبینی خمرهای سرخ و شیوه سرکوبگری آنان دقت کنیم شباهتهای قابل توجهی را بین این حکومت جنایتکار و نظام جمهوری اسلامی میبینیم. در واقع، گزاف نیست اگر بگوییم که تفکری در جمهوری اسلامی از ابتدا وجود داشته که آرزویش برپایی حکومتی مانند خمرهای سرخ بود که به دلایل متعدد این اتفاق بهطور کامل نیفتاد.
در توصیف حکومت خمرهای سرخ آمده است: «این گروه بهخصوص با طبقه متوسط و روشنفکران دارای افکار و گرایشهای غربی خصومت میورزید. هدف آنان ایجاد جامعهای بیطبقه متشکل از زحمتکشان بود و برای این منظور، حذف خشونتآمیز هرگونه تمایز و تفاوتی، چه نژادی، چه دینی و چه اقتصادی و اجتماعی را مجاز میدانستند. رهبران خمرهای سرخ اصرار داشتند که پیروان آنان یکدیگر را “برادر” خطاب کنند.» در واقع خمرها تلاش میکردند تا یک الگوی ثابت از انسان ایدهآل را بهزور در ذهن تمام مردم فرو کرده و همه مردم را یک شکل و یا دقیقتر بیشکل کنند و هرکس را که با این همسانی مشکل دارد از میان بردارند. جمهوری اسلامی نیز از دهه سیاه شصت تاکنون دقیقا چنین هدفی را دنبال کرده است. انسان ایدهآل از نظر جمهوری اسلامی مردی شیعه، هتروسکشوال، فارس زبان و معتقد به ولایتفقیه است با چاشنی غربستیزی و مقابله با اندیشههای نو. زن ایدهآل در این نظام نیز چیزی جز ابزار آرامش و آسایش مرد و فرزندانش نیست. حجاب اجباری نیز دقیقا یکشکل سازی زنان و سرکوب بدن آنان از طریق «حجاب برتر» است که همان چادر مشکی است. در نگاه مسئولان جمهوری اسلامی همه مردم باید برای پاسداری از ایدئولوژی این نظام آماده هر ایثار و ازخودگذشتگی باشند. با اینحال، مسئولان از شرایط اسفبار مردم خم به ابرو نمیآوروند چراکه فقر و تنگدستی برای مردم است و دستش به مسئولان نمیرسد.
در توصیفی که یکی از جانبهدربردگان از حکومت جنایتکار خمرهای سرخ میکند آمده است: «دیگر نه ساعتی وجود داشت و نه کتابی نه حتا قابلمهای که وسیله فردگرایی بهشمار میآمد. تنها یک قاشق برای هر نفر بس بود. لباسها همه یکسان و سیاه شدند. نام افراد هم تغییر داده شد. این خواست ساختن جامعهای بدون طبقه که در آن همه دارایی باید از آن همه باشد و برای رسیدن به آن مردم، به گفته رژیم، میبایست از خود فداکاری نشان دهند، تبدیل به حربه آزار آنان توسط مشتی بیسرو بیپا و بیفرهنگ شد که خود بسیار از آن انقلاب ترسناک بهره بردند. آنها شکمشان سیر بود چرا که پابرهنگان را ساعتها به کار بیهوده و کشنده مشغول میکردند. دیگر این انسانها چهرهای نداشتند. از عشق و احساسات هم خبری نبود. فرزند مادرش را لو میداد و نوجوانان برای هیچ و پوچ هم وطن خود را اعدام صحرایی می کردند. آنها تصویر را گرفتند اما نتوانستند اندیشه را بدزندند.
خمرهای سرخ فهمیده بودند که گرسنگی کارآ ترین سلاحهاست و با آن میتوان همه را در اسارت نگهداشت. با ندادن خوراک به بیماران و سالمندان هم کار خود را آسانتر کرده بودند.»
روحالله خمینی نیز از مردم خواسته بود تا خودشان خانههای اطراف محل زندگیشان را زیرنظر بگیرند و اگر رفت و آمد مشکوکی دیدند به کمیتهها و سپاهیها اطلاع بدهند. همچنین از والدین میخوآهد که اگر نمیتوانند مانع فرزندانشان از پیوستن به گروههای ضد جمهوری اسلامی شوند، آنها را به پاسدارها و کمیتهها تحویل دهند و این یک وظیفه شرعی است.
آن زمان که کمیتههای وحشت انقلاب در کوچه و خیابان جوانانی که ظاهرشان از الگوی واحدی که توسط نظام تبلیغ میشد فاصله داشت را بازداشت میکردند و با تحقیر و توهین، تنها یک شیوه زندگی را به همه تحمیل میکردند؛ یا آن دورانی که با گزینش و انجام تحقیقات محلی، از همسایهها میخواستند تا علیه همسایه خود حرف بزنند؛ یا گورهای دستهجمعی و قتلعام هزاران ایرانی در مدتی کوتاه؛ یا فیلتر کردن تمامی وبسایتهای خبری منتقد و مخالف و بستن تمام شبکههای اجتماعی مستقل غیر از یکی؛ رد خوی خمرهای سرخ در جنایت را میتوان در جمهوری اسلامی نیز مشاهده کرد. در واقع این جبر زمانه و تفاوتهای فاحش جامعه، مردم و کشور ایران با کامبوج است که نمیگذارد جمهوری اسلامی دقیقا پا جای پای خمرهای سرخ بگذارد و با مقاومتی ستودنی طی ۴۰سال، در هر فرصتی حکومت جنایت را پس زده است.