علیرضا کیانی - بهنظرم در کندوکاو پیرامون انقلاب ۵۷ باید بخش ویژهای را به چالشهای جنسی و پیوند آن با شور انقلابی اختصاص داد. آنچه در این مجال به آن میاندیشم، چشمان گرسنه یک «دهاتی» در خیابانهای فریبنده شهر نیست. آن شوری طبیعی و تا اندازهای بهنجار است. نکته از قضا به بچه دانشگاهیهای درسخوانده باز میگردد.

از روی نمونه میتوانم از «مرتضی نبوی» نام ببرم. او اکنون عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو شورای مرکزی جامعه اسلامی مهندسین است. او همچنین مدیرمسئول پیشین روزنامه «رسالت» بود. نبوی در قزوین در خانوادهای کارمندی به دنیا آمد. در همان شهر بزرگ شد و آموزش دید. در کنکور رتبه بسیار خوبی آورد و در سال ۱۳۴۵ با رتبه زیر ۳۰ در رشته مهندسی برق دانشگاه تهران پذیرفته شد.
ولی چنین کسی که باید از درجه هوش بالایی برخوردار باشد و بر بنیاد چنان هوشی، دغدغههایش نیز با دغدغههای یک آخوند کمسواد توفیر داشته باشد، چنین نگاهی به ویژگیهای شهربنیاد دانشگاه تهران دارد: «تهران دارای فضایی باز بود. فضا فضای شهوترانی و فساد بود و دانشگاهها محیط آلودهای داشتند. رژیم هم میکوشید که محیطی باز برای بی بندوباری و ارتباط دختر و پسر ایجاد کند و آنان را از مذهب دور سازد...من همیشه آن ایام در رنج بودم و به سختی و با روحیه بسیار بد دوران دانشکده را گذراندم».
اگرچه نگارنده این خطوط، پیش از انقلاب ۵۷ به دنیا نیامده بود ولی تهرانِ آن زمان خیلی دور نیست و کسانی که از آن زمان هنوز هستند و مستندات فراوان میتوانند گواهی دهند که تهران هرچه بود لاسوگاس و آمستردام نبود! شهری شیعهنشین بود که «تنها پادشاه شیعه جهان» در آن اقامت داشت و بر بنیاد چنین ویژگی، پاسداشت برخی نکات بایسته دانسته میشد. بیگمان، نبوی در گزارش خود از تهرانِ پیش از ۵۷ گزافه میگوید. تازه این را هم فراموش نکنیم که او در دانشکده فنی دانشگاه بود که به نگر او «وضعیت مناسبتری» داشت و: «در دانشکدههای دیگر، دخترها با وضع خیلی بدی ظاهر میشدند»!
بر بنیاد چنین زمینهای بود که پس از پیروزی انقلاب ۵۷ وقتی او به عنوان مهندس به شرکت مخابرات میرود تا در سمت معاونت اداری آن شرکت به «امت انقلابی» خدمت کند، نخستین کاری که میکند، «مبارزه با بی حجابی» است: «در آن شرکت ابتدا مبارزه با بی حجابی را شروع کردیم. چون تیپ کارمندان آنجا مناسب نبود...پس از مدتی یک جو اسلامی در شرکت حاکم شد»! براستی در اندیشه یک مهندس برق دانشگاه تهران و تحصیلکرده دوره شاهنشاهی چه میگذشت که نگرانی بنیادین و اساسیاش پوشش زنان بود؟
این چالش بیگمان فراتر از دوگانه «دهاتی / شهری» است. چه بسیار روستازادگانی میشناسیم که دریا دریا از این شیوه نگاه و داوری نسبت به پیرامون خود دور هستند و به خود اجازه نمیدهند در پهنه خصوصی دیگران دخالت بورزند. پس آیا ریشه این نگاه به مذهب باز میگردد؟ به گمان بسیار، خیر! امروزه خوب میدانیم گرایش سیاسی خمینی و هواداران او که نگاهی بنیادگرا به مذهب داشتند و درصدد پیادهسازی احکام اسلامی (از جمله حجاب) بودند، و بر این بنیاد درصدد حکومتداری بودند، در میان دینداران و شریعتمداران هوادار زیادی نداشت؛ همچنین امروزه می دانیم بیشینه هواداران خمینی بچهشهریهای طبقه متوسط بودند و روستا که مذهبیتر بود با شاه نهتنها چالشی نداشت، بلکه پشتیبان او بود.
پس آیا من دارم در این باره گزافه میگویم و چالشی کوچک را بزرگ نشان میدهم؟ بیگمان خیر! در این زمینه، بسنده است شما را ارجاع دهم به حساسیت بیاندازهی بچهشیعههای انقلابی پس از پیروزی انقلاب ۵۷ نسبت به «زن»؛ که خود را در دگرگونهسازی ایران از کشوری نرمال به تنها کشوری که سیستم حجاب اجباری در آن برقرار است، نشان داد و این خود نشانگر آن است که هیچ گزافهای در کار نیست.
ضمن اینکه در نظر بگیریم که گرچه «کرامت»هایی بودند که پس از انقلاب و با استفاده از رانتِ موقعیت در زمینه انقلابی، خشتک دریدند و معامله را در هر سوراخ ممکنی برقرار کردند، اما بسیاری از این بچهشیعهها مانند همین مرتضی نبوی زندگی جنسی بیترمزی نداشتند و بلکه به خانواده و پیوندهای خانوادگی خود وفادار بودند. پس این چالش را در حسادت جنسی نیز نباید خلاصه کرد. زین روست که به نظرم میرسد انقلاب گهربار سال ۵۷ جدای از هرگونه واکاوی اقتصادی یا فرهنگی یا سیاسی که در جای خود ارجمند هستند، به یک واکاوی روانکاوانه نیز نیاز دارد.